مهرسامهرسا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره
دیانادیانا، تا این لحظه: 6 سال و 12 روز سن داره

مهرسا و دیانا جوانه های درخت زندگی

روزی درخت تنومندی خواهید شد پیش به سوی پیشرفت

کلاس زبان

مهرسای من چند وقت پیش از یکی از دوستان خوبم شنیده بودم که پسرش رو کلاس زبان میبره و پسرش مرتضی فقط دو ماه از شما بزرگتر بود ای حرف مال قبل عید بود و من هم تصمیم گرفتم که برم و از اونجا سوالهایی بپرسم. درسته که اون چیزی که مد نظرم برای دو زبانگی هست نبود اما بخاطر اینکه کمی در محیط باشی و به تقویت زبان خودم هم کمکی بشه ثبت نامت کردم. کانون سه زبانه رَیّان که صبح ها مهد کودک سه زبانه ست و عصرها کانون زبان. اولین جلسه رو بیست و نه فروردین رفتیم و تو به اولین جلسه خیلی خوب واکنش نشون دادی شاد بودی و به تیچر نگاه میکردی به بقیه بچه ها و وقتی تیچر باهات صحبت میکرد بلند میگفتی : haaa من هم کاملا با شادی تو شاد شدم. ب...
22 ارديبهشت 1394

مهرساو اردکها

بابا این اردکها رو که برات خرید من برای اینکه ببینی چجور شنا میکنن هر از گاهی براشون آب میکردم تو لگن و مینداختمشون تو آب و نو کلی با ذوق نگاهشون میکردی. خیلی دوستشون داشتی و برای اینکه خودتو خیس نکنی میذاشتمت تو روروک. آخرش اردکها بزرگ شدن و روغنی شد بدنشون و بوی بد گرفتن و بابا برد و دادشون به همون فروشنده ای که ازشون خریده بود. ...
20 ارديبهشت 1394

یافت شده ی جدید

عزیزکم این عکس هات رو تازه پیدا کردم. اینجا خونه ی عمو مرتضی ست شما دختر خوشکل من با وسایل سارینا جون خانم دکتر شده بودی و من و بابا کلی ذوقت کردیم. دوباره همون چهره با لب قشنگت. فدای نگاه نازنازیت. ...
16 ارديبهشت 1394

خانم شیرِ

اینجا توی این سن یه کاری میکردی که من بهت میگفتم خانم شیرِ. این حالت رو میگرفتی و میگفتی : ههههووووممممم یه جورایی مثل غرش شیر بود. اینجا سینه خیز میرفتی یه روز پشت همین مبل رفته بودی و من از آشپزخونه اومدم بیرون و چون ندیدمت هراسان دنبالت گشتم تا اینکه دیدم رفتی اینجا و خیلی هراسان شدن من خیلی برات جالب بود و جالب نگاهم میکردی بغلت کردم و کلی بوسیدمت کردم. تو تا اینجا میرفتی و میرسیدی به در بسته و همونجا دراز میکشیدی و صداهای مخصوص خودت رو در میاوردی. ...
13 ارديبهشت 1394

کتاب های انگلیسی

دخترم این کتابها اولین کتابهایی بودن که برای تو به زبان انگلیسی خریدم تا بشه داستان هایی هم برات بگم از اولین فعالیت های زبان دوم. این ها رو بهت نشون میدم و از روشون میخونم. امیدوارم توی این کار هم موفق بشیم من و توی نازنین دختر. ...
2 ارديبهشت 1394

تحقیق راجع به دو زبانگی ات

مهرسای عزیزم همیشه دوست داشتم و دارم که فرزند یا فرزندانم منحصر به فرد باشن بدون اینکه من در تربیتشون از هیچکس تقلید کرده باشم. بلکه با آگاهی و سواد و تحقیق در آموزش و پرورش تو پیش برم. من از قبل اینکه تو رو باردار بشم راجع به دو زبانه بودن تو تحقیق کردم در سایت های مختلف     همچنین یه کتاب راجع بهش خوندم و با افراد مختلفی که در رشته زبان انگلیسی موفق بودم مشاوره کردم. و بالاخره تصمیم گرفتم که به جز زبان فارسی که زبان مادری خودت  هست به یک زبان دیگه هم از کودکی مسلط بشی. فرزندم دو زبانگی باعث افزایش توانایی های شناختی میشه و روی نوع فکر ...
1 ارديبهشت 1394

تمرین نشستن

دخترم انگار توی زندگی برای هر چیزی که میخوای یاد بگیری باید تمرین کنی از جمله نشستن و ... من فکر میکردم یه روز تو خودت دستت رو آروم  تکیه گاهت میکنی و میشینی. البته همیشه مامانم میگفت بشونش و تمرینش بده اما من فکر میکردم کمر نحیف تو با نشستن اذیت میشه و ترجیح میدادم خودت بشینی اما عزیزم هر مادری هم ممکنه در مدت کوتاهی اشتباه کنه من تو اکثر چیزا اطلاعات کافی دارم اما در این مورد نداشتم تا اینکه زن عموت بهم گفت که اشتباه میکنم و باید تمرین نشستن بهت بدم و من هم از فردای اون شب شروع کردم به تمرین دادن گل دخترم. به این صورت که سه طرفت رو بالشت میذاشتم و اسباب بازی و  ...
22 فروردين 1394

یک روز به یاد ماندنی

مهرسای من یک شب خاله الهام یکی ار بهترین دوستای من ما و چند تا از دوستان دیگه که همگی نی نی هامون تقریبا همسن و سال هستن رو دعوت کرد خونشون ولی متاسفانه فقط ما و طناز و مامانش اونشب تونستیم بریم. اما خیلی خوش گذشت و تو و منا و طناز با هم خوب ارتباط برقرار کردین. اینم عکس شما سه تاست سمت راستت منا و سمت چپت طناز و چون تو هنوز نمیتونستی خوب بشینی گذاشتیمت وسط. اینجا هم انگار تو و طناز خیلی با دقت دارین به همدیگه نگاه میکنین.   منا یه گهواره کوچولو داشت که تو خیلی ازش خوشت اومده بود. آخرش هم مامان منا زحمت کشیدن و یه گیر مو به عنوان یادگاری از منا به شما دادن ک...
22 فروردين 1394

ابزار ثبت خاطرات مهرسا

دخترکم من و پدرت ناراحت این بودیم که چرا لحظات زیبای تو رو داریم با دوربین کم کیفیت موبایل ثبت میکنیم و سر انجام پدر مبلغی پول برای خرید یک عدد دوربین خوب در نظر گرفتن و یک شب با یک دوربین عالی به خونه اومدن. این هم اولین عکس زیبای شما با این دوربین. ...
22 فروردين 1394