یک روز به یاد ماندنی
مهرسای من یک شب خاله الهام یکی ار بهترین دوستای من ما و چند تا
از دوستان دیگه که همگی نی نی هامون تقریبا همسن و سال هستن
رو دعوت کرد خونشون ولی متاسفانه فقط ما و طناز و مامانش اونشب
تونستیم بریم.
اما خیلی خوش گذشت و تو و منا و طناز با هم خوب ارتباط برقرار کردین.
اینم عکس شما سه تاست سمت راستت منا و سمت چپت طناز و چون
تو هنوز نمیتونستی خوب بشینی گذاشتیمت وسط.
اینجا هم انگار تو و طناز خیلی با دقت دارین به همدیگه نگاه میکنین.
منا یه گهواره کوچولو داشت که تو خیلی ازش خوشت اومده بود.
آخرش هم مامان منا زحمت کشیدن و یه گیر مو به عنوان یادگاری از منا
به شما دادن که تو این عکس تو موهاته و پدرت خیلی از این گیر مو
خوشش اومده بود.
و البته مامان منا یه لباس خوشکل هم برای شما کادو خریده بودن.
اونروز واقعا خوش گذشت آخی الانم دلم برا دوستم الهام جون تنگ شد
انشاالله سلامت و شاد باشن.