مهرسامهرسا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره
دیانادیانا، تا این لحظه: 6 سال و 10 روز سن داره

مهرسا و دیانا جوانه های درخت زندگی

روزی درخت تنومندی خواهید شد پیش به سوی پیشرفت

یادگاری های چهار ماهگی

اون روز خاله فاطمه اومد تا ازت عکس بگیریم. با اینکه زیاد لباس عوض کردی اما خیلی صبورانه همکاری کردی. دختر خوش اخلاقِ من. فدای خنده نازتو. فدای چشمای روشنت خورشید نورانی من. عاشق این سوئی شرت صورتیت بودم. و این کلاه خوشکلت که صورتت توش مثل هلو میشد و این جورابی که پاهاته قبل بارداریم برات خریده بودم و برات نگه ش داشتم. تو این سن خیلی به این فرش اتاقت نگاه میکردی. عاشقتم. ...
15 فروردين 1394

اولین غذاهای تو

دختر گلم الان دیگه مدتیه شما شش ماهت تموم شده و باید غذای کمکی بخوری من اول از حریره بادام برای شما شروع کردم. حالا مادر که بشی میفهمی درست کردن هربار حریره تازه چقدر وقت گیر هست. من خیلی برا غذا دادنت ذوق و شوق داشتم. این اولین حریره بادام شماست که چند تا دونه رازیانه هم برا اینکه نفخ نکنی برات ریختم توش.   اینم اولین باری که رسما خواستی غذا بخوری. اینم غذاهای بعدی شماست پایینی حریره و بالایی سوپ. اینم یه سری عکس بودن از موقع های غذا خوردن شما. ایشالا همیشه خوب و کافی غذا بخوری و سلامت باشی. دوستت دارم.   ...
29 بهمن 1393

شبی پر از خورشید

دختر عزیزم مهرسای من   آنشب که تو به دنیا آمدی خورشید من نزدیک نیمه شب طلوع کرد.   تو نزدیک نیمه شب به دنیا آمدی و خداوند باز هم گلی از بهشت برای زمینیان فرستاد اما اینبار آن گل برای من بود.    بطنم از تو خالی شد ، و آغوشم از تو پُر.   خورشید من به دنیا آمدی و به زندگیمان نور فراوان دادی. اولین صدای گریه تو گرچه دلم را میلرزاند اما زیباترین نوایی بود که تا به حال شنیدم.   وقتی صورت تو را به صورتم زدند گریه ات آرام شد چه حس خوبی به من دست داد ، و چه بوی خوبی میدادی.   صورتت چون گل زیبای رز کمی قرمز بود و...
18 بهمن 1393

بعد از غیبت طولانی

دختر عزیزم ، مهرسای من الان ساعت یک و هشت دقیقه بامداد از چهارمین روز بهمن ماه نود و سه هست. تا الان وبلاگت به روز نشد چون من دسترسی به اینترنت نداشتم. عزیزم سررسیدت اما به روز هست. انشاالله از الان به بعد سعی میکنم خاطراتت رو در وبلاگت ثبت کنم. الان تو در خواب ناز هستی و من دارم برات مینویسم. آرام بخواب آرام جانم که دنیای من صدای نفس های گرم توست.
4 بهمن 1393

اتاق زیبای تو

مهرسای عزیزم امروز روز جشن سیسمونی شما بود توی فیلم برات از همه چیزت با پدرت فیلم گرفتیم اما چند تا عکس از اتاقت گرفتم برای خالی نبودن جای اتاقت تو وبلاگت.       عزیزم همه ی اینها رو من و پدرت با کلی ذوق و شوق برات آماده کردیم و با کمک بقیه چیدیم. راستی این تابلو ابر و بارون رو هم خودم برات درست کردم. مبارکت باشه عزیزم. ...
29 خرداد 1393

روز بسیار رویایی

امروز عزیزم رویایی ترین روز زندگیم بود. امروز مطمئن شدم که تو اومدی ، تو در بطن منی کوچولوی نازم ، زیباترین نقطه خدا ، تو الان اندازه یه نقطه هستی. مهم نیست چه جنسیتی داری مهم اینه که تو خیلی عزیز هستی و ما منتظر توی نازنینیم. امروز رو شرح کاملش تو سر رسید برات نوشتم دلبندم. دوستت داریم. ...
25 آبان 1392

سپاس خدایا که مادر شدم

وای کوچولوی نمیدونی چقدر خوشحالم. امروز بایه آزمایش خونگی متوجه شدم باردارم. خیلی خوشحالم و از شدت هیجان دستم میلرزید.اول تلفنی به پدرت اطلاع دادم اونم از ذوق میخندید. و بعد به پدر جون و مادر جون ( بابا و مامان خودم) گفتم : دوباره دارید پدر بزرگ و مادر بزرگ میشین. آخه خونشون بودم. اونا هم هردو خوشحال شدن و گفتن : مبارک باشه و به سلامتی. بوسم هم کردن. و بعد هم به خاله فاطمه زنگ زدم و گفتم: داری میای شیرینی هم بخر که داری خاله میشی. اونم کلی ذوق کرد. بعدشم پدر جون کلی نصیحت پدرانه راجع به تو باهام کرد و کلی سفارشات تغذیه ای بهم کرده و گفته باید خیلی مواظب توی کوچولو باشم. دلبندم بالاخره اومدی توی وجودم. مبارکم باشه....
25 آبان 1392

فقط برای همسر عزیزم

به نام خداوندگار عشق به عشق که می اندیشم برایم مانند دُرّی است گرانبها که باید با جانم نگه ش دارم. و عشق فقط برای من یک کلمه است: محمدَم . محمدَم، تو برای من همان عشق نابی که به آن می اندیشیدم، تو یگانه مرد رویاهای منی که روزی تمام خواسته ام از خداوند بود. باوجود تو بود که عشق را شناختم و با وجود تو بود که دنیا را دیدم و حتی با وجود گرانبهای تو بود که خدا را به طور واضحی شناختم. من، دیگر من نیستم ، من دیگر فقط با تو معنی دارد ؛ اصلا زندگیم فقط با تو معنی دارد. تو تمام هستی من هستی ، تو تمام دلخوشیم و پناهگاه امن من هستی. تو همه وجود من هستی. بی تو نه دنیا را میخواهم نه زندگی را. تو برای همی...
2 مرداد 1392

آموزش کودکان صفر تا 4 ماه

تاب خواندن و آواز خواندن برای کودک و بغل کردن و بوسیدن او از مهم ترین کارهایی است که می توانید برای نوزاد تازه به دنیا آمده خود انجام دهید. این دوره خیلی زود تمام می شود پس حداکثر لذت را از این دوره ببرید و با او بازی کنید. علاوه بر موارد بالا می توانید با تحریک شنوایی و حس لامسه نوزادتان موجب رشد و تکامل مغز او بشوید. تحریک شنوایی: 1-پخش موسیقی-فضای خانه تان را با یک موسیقی قشنگ (به هر زبانی) پر کنید. شما می توانید با پخش موسیقی به زبانهای خارجی حس شنوایی کودکتان را تقویت کنید. نوزاد شما تمام صداها و تلفظ های آن زبان را در ذهنش ذخیره می کند و در بزرگسالی زمانی که بخواهد آن زبان را فرا گیرد از آنها استفاده می کند و بعد...
13 تير 1392