سپاس خدایا که مادر شدم
وای کوچولوی نمیدونی چقدر خوشحالم.
امروز بایه آزمایش خونگی متوجه شدم باردارم.
خیلی خوشحالم و از شدت هیجان دستم میلرزید.اول تلفنی به پدرت اطلاع دادم اونم از ذوق میخندید.
و بعد به پدر جون و مادر جون ( بابا و مامان خودم) گفتم : دوباره دارید پدر بزرگ و مادر بزرگ میشین. آخه خونشون بودم. اونا هم هردو خوشحال شدن و گفتن : مبارک باشه و به سلامتی. بوسم هم کردن.
و بعد هم به خاله فاطمه زنگ زدم و گفتم: داری میای شیرینی هم بخر که داری خاله میشی. اونم کلی ذوق کرد.
بعدشم پدر جون کلی نصیحت پدرانه راجع به تو باهام کرد و کلی سفارشات تغذیه ای بهم کرده و گفته باید خیلی مواظب توی کوچولو باشم.
دلبندم بالاخره اومدی توی وجودم. مبارکم باشه.
از خدا خیلی تشکر میکنم و میخوام که خیلی برا تربیت تو کمکم کنه. و همین طور از عشقم پدرت.
هیچوقت یادت نره که تو خیلی عزیزی اول بخاطر وجود نازنین خودت و دوم اینکه تو ثمره عشق پاک من و پدرت هستی.
دوستت دارم خیلی زیاد.