شبی پر از خورشید
دختر عزیزم مهرسای من
آنشب که تو به دنیا آمدی خورشید من نزدیک نیمه شب طلوع کرد.
تو نزدیک نیمه شب به دنیا آمدی و خداوند باز هم گلی از بهشت برای زمینیان
فرستاد اما اینبار آن گل برای من بود.
بطنم از تو خالی شد ، و آغوشم از تو پُر.
خورشید من به دنیا آمدی و به زندگیمان نور فراوان دادی. اولین صدای گریه
تو گرچه دلم را میلرزاند اما زیباترین نوایی بود که تا به حال شنیدم.
وقتی صورت تو را به صورتم زدند گریه ات آرام شد چه حس خوبی به من
دست داد ، و چه بوی خوبی میدادی.
صورتت چون گل زیبای رز کمی قرمز بود و دستانت مانند برف سپید.
آن شب من به آرزویم رسیدم خداوند فرزندی سالم و زیبا به من داد و امیدوارم
که صالح هم هستی.
چه رویایی بود آن شب چه زیبا بود آن شب.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی