مهرسامهرسا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره
دیانادیانا، تا این لحظه: 6 سال و 21 روز سن داره

مهرسا و دیانا جوانه های درخت زندگی

روزی درخت تنومندی خواهید شد پیش به سوی پیشرفت

خواب جدید پدرت راجع به تو

1392/2/10 9:45
396 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم چند روز پیش صبح که پدرت بیدار شد منم بیدار کرد لبخند روی لبش بود بهم گفت: فرزانه خواب نی نیمون رو دیدم. منم ذوق زده گفتم: خب چه شکلی بود پسر بود یا دختر؟

پدرت گفت: خواب دیدم که نی نیمون به دنیا اومده و من دارم حمامش میکنم و تمیز میشورمش چربی های نوزادیش رو پاک میکنم. پسر بود و موهاش مشکی بود اما خیلی کوتاه مثل اینکه با ماشین موهاشو زده باشیم و خیلی خوشکل بود پوستش سفید بود و داشت تو صورت من میخندید اصلا به نوزاد نمیبرد کمی بزرگتر بود. آوردم گذاشتمش تو بغلت و بهت گفتم: ببین اینم نی نیت که هی بهم میگفتی نی نیمو چکار کردی؟ نی نیم کجاست؟ نی نیمو بده. نگاه کن نی نیتو آوردم. سالمه سالمه.

آخه عزیزم من تقریبا هر روز با دلتنگی برای تو مواجه میشم و به پدرت گیر میدم و هی ازش می پرسم:نی نیمو چکار کردی؟ نی نیم کجاست؟ نی نیمو بده. یا وقتی جایی میریم همه بچه دارن ما نداریم من میگم: پس نی نیه ما کو؟ناراحت یا اونشب که تولد سارینا دختر عموت بود من به پدرت میگفتم: آخی اگه نی نیمون بودش می بردیمش تولد کلی خوشحال میشد دس دسی میکرد ما هم ذوقش میکردیم.

خلاصه هم من و هم پدر دوست داریم تو باشی اما الان وقتش نیست یه دو ماه و بیست روز دیگه صبر کن نی نیه قشنگم.

پدرت خیلی ذوق زده بود. منم کلی ذوق کردم گفتم: ببین موهاش به تو رفته بوده و پوستش به من، خوش اخلاقیشم به من و خندیدم.

پدرت با همون لحن مهربون همیشه گیش گفت: نه، خوش اخلاقیش به من.

منم گفتم: نه اصلا به دوتامون.

ج

پدرت یه شب دیگه هم خوابت رو دیده بود. می گفت : خواب دیدم  که یه پسر خوشکل روی اپن آشپزخونه نشسته و همون موقع بهت گفتم: فرزانه ببین چه پسر خوشکلیه دوست داری بچه ما این شکلی باشه؟ بعد به من می گفت: انگار همون لحظه که به من اینو گفته فهمیده که این بچه ی خودمونه و کلی خوشحال شده که این بچه ی ماست.

بازهم صبح تا بیدار شد منو بیدار کردو خوابشو برام تعریف کرد.

ج

 

منم خواب تو رو دیدم ها فکر نکنی فقط پدر خوابتو دیده.من فوق العاده به عالم ذر اعتقاد دارم و میدونم که تو الان هستی اما تو عالم ذر، برا همینم زیاد باهات حرف میزنم تا یه شب خواب دیدم که دارم از آسمون میرم بالا عین یه حس پرواز بود احساس سبکی خوبی داشتم یه لباس سفید تنم بود. همین آن اصلا نفهمیدم چطوری اما دیدم یه نوزاد تو بغلمه بهم لبخند میزنه خیلی خوشحال شدم اما عزیزم من حتی تو عالم رویا هم اختیارم با خودمه همون لحظه گفتم: وای چه خواب قشنگی دارم میبینم این بچمه من اومدم تو عالم ذر بچمو ببینم. وای که هرچی بگم از آرامش اون لحظه کم گفتم.

یه شب هم خواب دیدم یه بچه تپلو ناز شبیه بچگیهای خودم تو بغلمه و داره شیر میخوره اینقدر شیرم زیاد بود که داشت از گوشه های دهنش شیر بیرون میریخت به مامانم گفتم: مامان بیا نگاه چه دختر خوشکلی دارم. و خیلی خوشحال بودم. بیدار که شدم گفتم : کاش یه کم خوابم طولانی تر بود.

یه شب دیگه هم خواب دیدم تازه زایمان کردم و دارم توی حمام پای بچم رو میشورم بعد با خودم میگفتم: مگه من تازه زایمان نکردم ؟ پس چرا مامان و خواهرام نیومدن کمکم؟ مگه سزارین نکردم؟ پس چرا درد ندارم و خودم دارم کارای بچمو میکنم؟ فکر کنم دارم خواب میبینم.کلی ناراحت شدم از مامانم اینا. وقتی شستمت و زمین گذاشتمت دقیقا عین بچه ها که بعد شسته شدن جیش میکنن جیش کردی. منم زود یه کهنه انداختم رو پاهات گفتم: پسرم سرما نخوری ها.

همون موقع در زدن مامانم اینا اومدن داخل. وقتی بیدار شدم برا پدرت که تعریف کردم کلی از قسمت جیش کردنت خندید و گفت: نی نیت قبل اینکه جیش کنه ماله من بود بعد که جیش کرد ماله تو بود نی نی تو جیشو هست و کلی خندید منم گفتم: وای خوابم عین واقعیت بود مخصوصا این تکه ش.

از اون شب به بعد همش به پدرت میگفتم: من نی نیمو میخوام. میخوام جیش کنه ببرم بشورمش.لبخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

zohre,mamane kiyan
9 اردیبهشت 92 9:37
عزیزم ان شالله به سلامتی نی نی تون به دنیا بیاد
فرزانه جون من شما رو لینک کردم


سلام زهره جان امیدوارم حال کیانت و خودت خوب باشه. ممنون که سر زدی و ممنون که لینکمون کردی عزیز. من هم شما رو لینک کردم.
zohre
10 اردیبهشت 92 15:47
ای زن، ای الطاف دستِ حضرتِ پروردگار

ای تو بهتر از همه هستی، به صد ره آشکار

خنده ات چون روشنایِ صبحِ هستی، پر ضیا

خنده ات چون دامنِ عرش خدا، مهدِ صفا

روزتون مبارک




سلام زهره جان عزیزم روز توام مبارک ؛ تو که هم زنی هم مادری.انشالله روزگار بر وفق مرادت باشه.