مهرسامهرسا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره
دیانادیانا، تا این لحظه: 6 سال و 18 روز سن داره

مهرسا و دیانا جوانه های درخت زندگی

روزی درخت تنومندی خواهید شد پیش به سوی پیشرفت

اولین آثار نی نی در خانه ما

1392/1/28 14:24
409 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم بهت (تو پست حرفهای من و پدرت راجع به بچه دار شدن) گفته بودم کی راجع بهت حرف زدیم.

بعد اون حرفها این کفش رو از (زن داییت) مامان سینا گرفتم البته خودش گفت: مال سینا بوده اما نو نو هست و یکبار هم پاش نکرده.

منم چون این رو گفت ازش گرفتم. البته خودم حتما برات میخرم اما هدفم از گفتن این حرفا اینه که بگم بعد اون حرفا من این کفش رو گذاشتم تو اتاق خواب من و پدرت و به خونه جدید که اسباب کشی کردیم اتاق دومی رو گفتم اتاقه نی نی مونه و این کفش رو گذاشتم تو اون اتاق.

این اولین چیزی بود که از نی نی آیندمون اومد تو خونمون.

س

 

ی

 

خواستم بدونی مادرت خیلی وقته بهت فکر میکنه زندگیم.

 

 شب اولی که مادر نرگس تو ( مادر پدرت) اومد خونمون صدای عمه مریمت زد و گفت: مریم بیا ببین اینجا اتاق نی نی شونه، اینم کفش نی نی شونه و خیلی با ذوق این حرفها رو میزد. خواستم بدونی ما همه دوستت داریم.

 

البته عزیزم ما دوباره میخوایم اسباب کشی کنیم قسمت نشد اینجا اتاق تو باشه تو برا مادر و پدرت دعا کن که یه خونه 2 خوابه خوب با قیمت مناسب و صاحبخونه خوب پیدا کنیم، منکه به دعا کردنت اعتقاد دارم چون چند بار ازت خواستم و دعا کردی و کارمون درست شده.

فدای دعاهات بشم من.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان نیروانا
31 فروردین 92 7:23
سلام فرزانه ی فرزانه!
چقدر از دیدن ذوق و اشتیاقت به فرزندی که هنوز نیومده و اینهمه عشق و وسواست به پرورش و تربیت آگاهانه ی کودکت خوشحالم. آرزوم اینه که روزی همه ی مادران سرزمینم و همه ی مادران دنیا اینگونه باشن.
ممنونم که بهم سرزدی و شرمنده شدم وقتی منو مادری آگاه خطاب کردی، چون از سه سالگی کودکم هیچی نمیدونم و حس میکنم دارم توی تربیتش اشتباه میکنم. این حرف تو و وجدان دردی که چند وقته دارم شاید منو سوق بده دوباره آگاهی کسب کنم. از افتخاری که بهم دادی و پیوندی هم که برقرار کردی ممنون و مفتخرم. منم ادای دِین میکنم و امیدوارم دوستیامون پایدار باشه. میبوسمت و رشتاک نازنینت رو. با همین اسم لینکتون میکنم. شاد باشین

سلام فریبا جان. خیییییلی ممنونم که با حوصله وبلاگ رشتاک من رو خوندی ممنون که با وجود مشغله هایی که داشتی به من این لطف رو کردی. عزیزم نگران نباش گاه گاهی مشغله های بسیار این رو از یاد آدم میبره که فرزندش در رشد هست و اطلاعات خودش هم باید همزمان رشد کنه این کاملا طبیعیه و همینقدر که تو بازهم از حس درونت میفهمی که از حیطه ای که میخوای پرت شدی خیلی خوبه و این باعث میشه که برگردی به اون حیطه، و این حس تماما بخاطر حس مسئولیت زیادی هست که به نیروانا جان داری و عالیه که تو مادری اینچنین هستی.