رفتن برای جراحی دندان عقل
عزیزم سلام به روی ماهت.
من دیروز رفتم دندان پزشکی البته همراه خاله فرنازت که حسابی این چند روزه زحمتش دادم بخازر نمایشگاه اومدنش تا من برم دکتر.
خلاصه فدات شم همیشه این دندان عقلم که داشت کج در میومد و ریشه دندان بغلیش رو داشت خراب میکرد رو مانعی برای اومدن تو توی دلم میدونستم چونکه میترسیدم توی دوران بارداری درد بگیره و شرایط نا به سامان جسم من باعث اذیت شدن توی عزیزم بشه؛ و بالاخره دیروز رفتم و دکتر دندانم رو جراحی کرد و الان هم با صورت یک طرف ورم کرده نشستم توی نمایشگاه و مشغول آپ کردن وبلاگ جنابعالی هستم.
خب عشقم اینم برداشتن یک مانع دیگه برای رسیدن به تو .
پدرت دیشب میگفت : حالا دیگه نی نی دار شیم مانعی نداره؟ من به نی نیمون میگم مادرش چقدر قوی بود و بخاطرش جنگید. و منم از خنده امانم بریده بود.
دوستت دارم عزیزم امیدوارم آخر تیر ماه بیای تو دلم.