مهرسا و مادر بزرگ (ننه)
روزهای اولی که با پدرت نامزد کردم تصمیم داشتم چیز دیگه ای صداش کنم اما بعدش ترجیح دادم لفظ زیبایی که بابات صداش میکنه رو بکار ببرم.
بابا ایشون رو ننه صدا میکرد.
بار اولی که دیدمش یاد بی بی خودم افتادم. و از اولش خیلی دوستش داشتم و دارم.
اینجا ننه اومده بود خونمون تا خواست بره پشت سرش گریه کردی و یه کم دیگه موند پیشت.
اینجا هم سمت یاسوج رفتیم تو هوای دلپذیر بهاری و شما با ننه ی عزیز و مهربونمون عکس گرفتی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی