مهرسامهرسا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره
دیانادیانا، تا این لحظه: 6 سال و 3 روز سن داره

مهرسا و دیانا جوانه های درخت زندگی

روزی درخت تنومندی خواهید شد پیش به سوی پیشرفت

مروری بر نوزادی

1394/3/16 20:13
396 بازدید
اشتراک گذاری

دختر عزیزم امروز عکسهات رو میدیدم اون روزها برام زنده شد ، روزهای اول به دنیا اومدن شما ، اون روزهای بهشتی که واقعا بوی بهشت میدادی.

روزهای اول توی گهواره ت.

 

در گهواره

از گهواره و هر جای دیگه خوشت نمیومد فقط آغوش خودم رو میخواستی و منم بسیار بغلت میکردم تا آرامش بگیری از شب دوم اون کولیک نوزادی شروع شد شب تا صبح بغلت میکردم و میگردوندمت. و روز هم خیلی کم میخوابیدم مثلا یه نیم ساعت یه ربع ساعت ظهر یه نیم ساعت شب میزدیم سر هم جمعا میشد سه یا سه و نیم ساعت کلا تحمل دوری از آغوشم رو نداشتی تو دست بقیه نمیخوابیدی و اگه خوابت طولانی بود من کلا خواب از سرم رفته بود. آخرشم از روز پنجم با شربت گل گریپ کولیکت کنترل شد و قبل ساعت شروعش من داروت رو میدادم و دیگه کارت به گریه نکشید.

اولین بار که قنداق شدی و آخرین بار چون بعدش خوابیدی و با وحشت و گریه زیاد از خواب پریدی ، زیر پات خیس بود و گرسنه شده بودی همچنین گرمت هم شده بود و من دیگه قنداقت نکردم.

دستکش دستت میکردم چون حتی با ناخون کوتاه و با نوک تیز کنار ناخونات صورت نازت رو خراش میدادی.

اینجا زیر یک ماهت بود و دیدم سر حالی گفتم یه عکس ازت بگیرم.

خواب ناز شما هنوز بخاطر زرد شدن نوزادیت کمی نوک بینی ت زرد  هست.

اولین بار توی دو ماهگی به محل کار بابا رفتی.

اولین عکس دسته جمعی که گرفتی.

اولین عکسی که با بابا جون گرفتی.

با کالسکه رفتیم بیرون کلی همه جا رو نگاه میکردی. چهار راه خیرات.

دست خوشکلت با انگشتر.

اولین عکست با بابا جون.

توی خونه دایی کلی اونشب خندیدی فدات شم.

یه شب خونه مادربزرگ بابا موقع برگشتن که پوشوندمت با پتوی بافتنی که خاله فاطمه بافته بود.

کلاه و پاپوش ست بافتنی. خیلی بهت میومد قربون چشمات.

عکست با پستونک که هیچوقت پستونکی نشدی.

اولین عکست با مادربزرگ بابا.

فدای انگشت کوچولوت.

از اولش مثل خودم موقع خواب به نور حساس بودی.

این عکست تو ماشین کنار دریاچه نمک بودیم که بابا ازت گرفت کلی ذوقت کردیم میگفتیم مثل فرشته ها میشی با رنگ سفید.

اینجا تازه یه کم تپلی شده بودی فدات شم.

اینجا تپلی من موهات ریخته بود. گاه تو خواب چه اخمی کردی. 

اینجا فکر کنم نزدیک سه ماهت بود چه نگاهی بهم کردی نازنین دختر.

اینجا هفت ماهه بودی توی ماشین خوابیده بودی.

این عکستم مال همون سن هست.

فدای تو جای همه گلها تو بخند.

حدود نه ماهگی. با اون هد خوشکلت.

این هد خوشکل هم کادوی دندون در آوردنت توی چهار ماهگی بود که پانته آ خریده بود برات.

 

چه زود گذشت اون روزها اون روزهای خوب اون روزهای نو مادری با کلی استرس و اضطراب و کم تجربگی روزهایی که انجام دادن کار خونه واقعا سخت بود چون تو فقط خودمو میخواستی و همش بغلم بودی. هنوزم کوچولوی خوب و ناز منی. دوستت دارم.

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)