مهرسا و پدر مهربان

دختر عزیزم پدرت یگانه عشقِ زندگی من و مهمترین و عزیزترینِ من هست.

برام مهم هست که همیشه محترم بشماریش و این رو به تو خواهم آموخت.

وقتی بفهمی پدرت هست که کشتی زندگی را از میان موج های سهمگین روزگار، به ساحل آرام رویاهایت
رسانده او را می پرستی و همیشه عاشق او می مانی.

او خوشحال هست وقتی روی نیمکت بیمارستان منتظر متولد شدن تو نشسته و حال ما رو به بقیه گزارش میده.

وقتی برای بارهای اول تو را در آغوش می گیره و نگاهت می کنه.

وقتی که با خستگی کار تو رو با عشق روی دستش میگیره تکون میده و لالایی ای برات میخونه که خودش برات می سازه.

وقتی که میخواد ازت مواظبت کنه.

وقتی تو رو می بوسه.

وقتی میخواد سر کار بره اما دلش نمیاد تو رو از آغوشش زمین بذاره.

و زمانی که با خستگی زیاد بر می گرده و با حوصله زیاد تو رو اول از هر کار بغل میکنه و ذوقت میکنه.

موقعی که برای بیرون آوردنت تو رو میپوشونه که سرما نخوری.

وقتی که تو رو به محل کارش میبرم سر زده تا خوشحال بشه.

زمان های که با تو بازی میکنه و از داشتن دردانه دخترش خوشحاله.

زمانی که با مهر زیاد تو رو کنار خودش جا میده.

و زمانی که در اوقات فراغت میخواد مقداری بازی کنه و تو سریع به سمت لب تابش میری و از کارش جلوگیری می کنی.

وقتی ذوق بزرگ شدنت و قد کشیدنت برای اندازه شدن لباس تنت رو میکنه.

وقتی با خستگی مسافرت و خرید هنوز هم وقتی بغلت می کنه میخنده.

وقتی بعد رانندگی زیاد و خستگی باز هم با تو بازی میکنه.

وقتی تو رو کنار دریا می بره تا به تو نشونش بده.

وقتی در نگهداری و نظافت تو به من کمک میکنه.

وقتهایی که از شاد بودن تو شاد هست و خوشحاله که دختر داره.

و زمانی که به نیت برکت زندگیمون قبل از عید نذری سمنو می پزه.

همیشه دوستت داره و وجودت براش ارزشمند هست.

همه وقت ، همه روز ، همه زمان ، من و تو عاشقشیم و عزیزترینمون هست و برامون مهمه.

انشالله همیشه پدرت سلامت و شاد باشه.