مهرسامهرسا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره
دیانادیانا، تا این لحظه: 6 سال و 7 روز سن داره

مهرسا و دیانا جوانه های درخت زندگی

روزی درخت تنومندی خواهید شد پیش به سوی پیشرفت

روز بسیار رویایی

امروز عزیزم رویایی ترین روز زندگیم بود. امروز مطمئن شدم که تو اومدی ، تو در بطن منی کوچولوی نازم ، زیباترین نقطه خدا ، تو الان اندازه یه نقطه هستی. مهم نیست چه جنسیتی داری مهم اینه که تو خیلی عزیز هستی و ما منتظر توی نازنینیم. امروز رو شرح کاملش تو سر رسید برات نوشتم دلبندم. دوستت داریم. ...
25 آبان 1392

سپاس خدایا که مادر شدم

وای کوچولوی نمیدونی چقدر خوشحالم. امروز بایه آزمایش خونگی متوجه شدم باردارم. خیلی خوشحالم و از شدت هیجان دستم میلرزید.اول تلفنی به پدرت اطلاع دادم اونم از ذوق میخندید. و بعد به پدر جون و مادر جون ( بابا و مامان خودم) گفتم : دوباره دارید پدر بزرگ و مادر بزرگ میشین. آخه خونشون بودم. اونا هم هردو خوشحال شدن و گفتن : مبارک باشه و به سلامتی. بوسم هم کردن. و بعد هم به خاله فاطمه زنگ زدم و گفتم: داری میای شیرینی هم بخر که داری خاله میشی. اونم کلی ذوق کرد. بعدشم پدر جون کلی نصیحت پدرانه راجع به تو باهام کرد و کلی سفارشات تغذیه ای بهم کرده و گفته باید خیلی مواظب توی کوچولو باشم. دلبندم بالاخره اومدی توی وجودم. مبارکم باشه....
25 آبان 1392

فقط برای همسر عزیزم

به نام خداوندگار عشق به عشق که می اندیشم برایم مانند دُرّی است گرانبها که باید با جانم نگه ش دارم. و عشق فقط برای من یک کلمه است: محمدَم . محمدَم، تو برای من همان عشق نابی که به آن می اندیشیدم، تو یگانه مرد رویاهای منی که روزی تمام خواسته ام از خداوند بود. باوجود تو بود که عشق را شناختم و با وجود تو بود که دنیا را دیدم و حتی با وجود گرانبهای تو بود که خدا را به طور واضحی شناختم. من، دیگر من نیستم ، من دیگر فقط با تو معنی دارد ؛ اصلا زندگیم فقط با تو معنی دارد. تو تمام هستی من هستی ، تو تمام دلخوشیم و پناهگاه امن من هستی. تو همه وجود من هستی. بی تو نه دنیا را میخواهم نه زندگی را. تو برای همی...
2 مرداد 1392

آموزش کودکان صفر تا 4 ماه

تاب خواندن و آواز خواندن برای کودک و بغل کردن و بوسیدن او از مهم ترین کارهایی است که می توانید برای نوزاد تازه به دنیا آمده خود انجام دهید. این دوره خیلی زود تمام می شود پس حداکثر لذت را از این دوره ببرید و با او بازی کنید. علاوه بر موارد بالا می توانید با تحریک شنوایی و حس لامسه نوزادتان موجب رشد و تکامل مغز او بشوید. تحریک شنوایی: 1-پخش موسیقی-فضای خانه تان را با یک موسیقی قشنگ (به هر زبانی) پر کنید. شما می توانید با پخش موسیقی به زبانهای خارجی حس شنوایی کودکتان را تقویت کنید. نوزاد شما تمام صداها و تلفظ های آن زبان را در ذهنش ذخیره می کند و در بزرگسالی زمانی که بخواهد آن زبان را فرا گیرد از آنها استفاده می کند و بعد...
13 تير 1392

روز پدر ( خاطره ای با پدرم)

سلام عزیزم امیدوارم وقتی اینها رو میخونی حالت خوب باشه. روز جمعه روز پدر بود و من نتونستم به پدرم سر بزنم. خیلی دوستش دارم خیلی اونروز خاله فاطمه و فرناز و زن دایی سلوی خونمون بودن پانته آ و سینا هم همین طور پدر جونت زنگ زد به گوشی زن دایی سلوی و با منم حرف زد مثل همیشه پر انرژی و شاد. عزیزم پدر جون تو قسمتی که به نگهبانی مشغوله یه باند دزد رو شناسایی کرده و به پلیس معرفی کرده این دزدها 6 سال اونجا دزدی میکردن اما هیچکس نتونسته بود بفهمه کی هستن اما پدر جونت با اینکه 2 ماه بیشتر نیست که اونجاست موفق شد شناساییشون کنه. من وقتی برام تعریف میکرد کلی بغلش کردم و بوسش کردم و گفتم : بابا من خیلی بهت افتخار میکنم. امسال بر...
2 تير 1392

با تو بودن

با تو بودن را ، بوییدن تن پاک ، نحیف و کوچکت را خیلی بیش از حد تصور دوست دارم. با تو بودن حس رویایی من است. رویای هر شب من و زمزمه نام تو ای پارسامهر یا مهرسای زیبای من. گهواره ات را در اتاقت نهادم تا همه بدانند اینجا برای کیست. گهواره ات آبی ست ، رنگ آرامش و سکوت. دوستت دارم ای در وجودم نیامده و ای پاک سرشت من. بدان این مادرت تو را برای همیشه می خواهد ، تو را نه برای خودش بلکه برای تو و خودت و وجودت می خواهد ، وجود تو همان نعمت بی انتهای خداوند است. همان گُل بهشتی. بی تاب وجودت و حتی صدای گریه توام. ای که روزی من و تو یکی میشویم، تو در دل من و من تنها برای تو و این تجربه ایست که هیچگاه تکرار نخواهد ش...
2 تير 1392

رفتن برای جراحی دندان عقل

عزیزم سلام به روی ماهت. من دیروز رفتم دندان پزشکی البته همراه خاله فرنازت که حسابی این چند روزه زحمتش دادم بخازر نمایشگاه اومدنش تا من برم دکتر. خلاصه فدات شم همیشه این دندان عقلم که داشت کج در میومد و ریشه دندان بغلیش رو داشت خراب میکرد رو مانعی برای اومدن تو توی دلم میدونستم چونکه میترسیدم توی دوران بارداری درد بگیره و شرایط نا به سامان جسم من باعث اذیت شدن توی عزیزم بشه؛ و بالاخره دیروز رفتم و دکتر دندانم رو جراحی کرد و الان هم با صورت یک طرف ورم کرده نشستم توی نمایشگاه و مشغول آپ کردن وبلاگ جنابعالی هستم. خب عشقم اینم برداشتن یک مانع دیگه برای رسیدن به تو . پدرت دیشب میگفت : حالا دیگه نی نی دار شیم مانعی نداره؟ من به نی ...
22 ارديبهشت 1392

رفتن به چکاب قبل بارداری

سلام عشقه کوچولوم. امروز اولین سالگرد عروسی من و پدرت هست. و جالب اینجاست که دقیقا تو روز اولین سالگرد ازدواجمون من برای رسیدن به آمادگی به وجود اومدن تو رفتم دکتر. من امروز رفتم مطب دکتر فاطمه شعاعی، همون خانم دکتر مهربونی که قراره با کمکش تو رو به دنیا بیارم. وقت که گرفتم تو مطب نشستم. اونجا هم خانمهای باردار بودن هم کسایی مثل من، و متاسفانه کسانی که چند ماه میومدن اما بچه دار نمیشدن. یه حسی بهم دست داد، دوست داشتم با یکی حرف بزنم و احساسم رو بگم و کسی جز پدرت به ذهنم نرسید، تنها عشقه من و کسی که قراره پدر بچه ام باشه و مادر بچه اش باشم ؛ پس بهش اس ام اس دادم و نوشتم : سلام عزیزم الان تو مطبم. هم خوشحالم ...
22 ارديبهشت 1392